حسن صباح از ایرانیانی بود که در دوره سلجوقی قیام کردند.
مذهب وی و پیروانش شیعه اسماعیلیه نزاریه یا شیعه هفت امامی بود که امامت را بعد از امام جعفرصادق حق فرزند وی اسماعیل دانسته و او را موعود (آخر الزمان) و امام آخر میدانستند.
حسن صباح اهل ری بود وپدرش او را به مدرسهٔ امام موفق (نیشابور) برد تا نزد او تحصیل کند. حَسن صبّاح پس از قبول مذهب اسماعیلی در سال ۴۶۴ ق، مدتی در مصر بود و سپس به ایران بازگشت. او در ابتدا در خوزستان، اصفهان، یزد، کرمان و دامغان، سرگرم دعوت بود و در همان حال، داعیانی به اطراف فرستاد و بسیاری از مردم را به مذهب خود درآورد.
تحقیق و پژوهش دربارهٔ این فرقه، مخصوصا باطنیان الموت کار دشواری است؛ زیرا باید مطالب را از بین صدها لعن و نفرین و تعریف و تمجید دریافت. علت نامیده شدن آنها به باطنی سه مورد ذکر شده:
– چون طرفداران حسن صباح دین خود را مخفی میکردند به باطنی معروف شدند.
– آنها معتقد بودند که آنچه را که در دینشان به آن اعتقاد دارند از باطن قرآن و معانی درونی دین برداشت میکنند و بنابراین باطنی نامیده شدند.
– هدف باطنی انها بازگردانیدن ایران به شکوه و عظمت پیش از حمله اعراب بود.
هدف اصلی حسن صباح بازگردانیدن ایران به شکوه و عظمت پیش از حمله اعراب بود و از آنجایی که حسن صباح یک دین جدید را ترویج میکرد و با خلفای عباسی و حکام سلجوقی دشمن بود، بنابراین در ایران مخالفان بسیاری پیدا کرد و خلفای عباسی بر ضد او رسالاتی سرشار از دروغ منتشر میکردند و او را فردی خونخوار و ستمکار معرفی مینمودند.
شیوهٔ حسن صباح در از بین بردن مخالفان کشتن مستقیم افراد به همراه جانفشانی قاتل بود.
در برخی منابع آمده است حَسن مردی معتقد و خشک بود و دو پسر خود را به سبب تخلّفات مذهبی کشت. او با سلطنت ارثی مخالف بود و پس از خود یکی از سردارانش را به جای خویش برگزید.
مکتب صباح که به الموتیان نیز شناخته میشد، به نام فدائیان معروف بود. آنها اولین افرادی بودند که هدف را برتر از وسیله میدانستند و به خود اجازه میدادند با تظاهر و تزویر، به سازمان دشمن نفوذ کنند.
آنها فقط مخالفان خود را که برای گسترش فرقه اسماعیلیه خطر ناک میدیدند میکشتند، هر چند مسائل ناشی از اشغال ایران و فساد روزافزون خلفای عباسی در رشد و گسترش این جنبش بیتاثیر نبود
فداییان باطنی، بسیاری از سران سلجوقی را کشتند و این کار را نیز در زمان جانشینان حسن صباح از جمله کیابزرگ امید ادامه دادند. نهضت آنان نزدیک به ۹۵ سال ادامه داشت تا اینکه هلاکوخان شعلهٔ این جنبش را خاموش کرد و آخرین رهبر آنان که رکن الدین خورشاه نام داشت را به قتل رسانید.